من به قدری از کسی کمک نمیخوام و از کسی درخواست کمک نمیکنم که دیشب سر سفره غذا پرید توی گلوم و داشتم خفه میشدم اما سعی می کردم سرفه نکنم و عادی رفتار کنم که کسی متوجه نشه و خودم با اینکه داشتم خفه میشدم بلند شدم و یخچال رو باز کردم و آب خوردم و تازه بعدش هم اتاقی هام متوجه شدن که من در مرز خفگی بودم......
یه غرورِ همراه با خجالت در من هست که اجازه نمیده از دیگران درخواست کمک کنم، حتی توی جزیی ترین یا حیاتی ترین موضوعات